هر چند اندیشه توسعه در عربستان سعودی طی چند دهه اخیر مطرح بوده و مظاهر تمدنی این پیشرفت در این کشور مشهود است، اما بهواسطه تصلب اندیشه دینی حاکم بر این کشور و درهمتنیدگی آن با خاندان سیاسی حاکم، موجب تقویت جایگاه سنت در عربستان سعودی شده است. با روی کار آمدن نسل جدید رهبران سعودی و تلاش آنها برای تقویت جایگاه عربستان در جهان و نیز خروج این کشور از وابستگی به نفت، شاهد اصلاحات گاه ساختارشکنانه و در تضاد با سنتهای رایج در فرهنگ دینی محافظهکار و نصگرای حاکم بر این کشور هستیم. این تحقیق با کاربست روش تحلیل لایهای علتها و نیز با بهرهگیری از روش مطالعه اسنادی در مقام جمعآوری اطلاعات مورد نیاز در هر یک از سطوح تحلیل و نیز سنجش روایی آن از طریق سنجش نخبگانی، در پی ارائه پاسخ به این سؤال است که آیا اندیشه توسعه در عربستان سعودی میتواند به تقابل نهاد قدرت با نهاد مشروعیت دینی در این کشور بیانجامد؟ یافته این تحقیق حکایت از آن دارد که نیروی توسعه در عربستان سعودی متأثر از اراده رهبری سیاسی این کشور بوده و اساساً در جریان سلفیسم وهابی، ظرفیت طرح و تعقیب اندیشه توسعه به شکل مرسوم وجود ندارد و به یک معنا، از حیث گفتمانی نمیتواند مولد اندیشه پیشرفت باشد. لذا، تداوم سیاستهای توسعهنگر نخبگان حاکم ایجاب مینماید تا نهاد مشروعیت دینی همچنان مشی محافظهکارانه خود را حفظ نموده و در جهت تأیید فرامین نهاد قدرت و مشروعیتبخشی آن عمل نماید. طبعاً این موضوع میتواند به افزایش نارضایتی وهابیون معترض و به طور خاص وهابیون جهادی و در نتیجه، افزایش تنشها میان این بخش از وهابیون با وهابیون محافظهکار درباری در آینده نزدیک منجر شود.