این پژوهش به ماهیت رفتاری دولتهای کوچک میپردازد. دولتهای کوچک نماینده اکثریت کشورها در نظام بینالملل هستند اما مطالعه مسائل و چالشهای امنیتی آنها نادیده گرفته شده است. این غفلت تا حد زیادی به این دلیل است که تمرکز نظری روابط بینالملل، بهویژه از دریچه رویکرد واقعگرایی، عمدتا بر تبیین تغییرات موازنه قدرت ناشی از تعاملات بین قدرتهای بزرگ بوده و به همین ترتیب، از نظر تحلیل سیاست خارجی و امنیتی، تمرکز بر تبیین رفتار قدرتهای بزرگ بوده است. نتیجه این است که دولتهای کوچک در درک پویایی نظام بینالملل تا حد زیادی بیربط تلقی میشدند. بهطور مشخص، پرسش این مقاله این است که چگونه میتوانیم درباره سیاستهای خارجی و امنیتی کشورهای کوچک فکر کنیم و ویژگیهای محیطی که دولتهای کوچک در آن تکامل مییابند، چیست. پاسخ به این سوال مستلزم تبیین محیط بینالمللی از یک سو و شناسایی رابطه ساختاری بین دولتهای کوچک و معضل امنیتی از سوی دیگر است. این رابطه مشوقها و محدودیتهایی را برای دولتهای کوچک ایجاد میکند و منجر به تصمیماتی میشود که ممکن است راهبردی باشند یا نباشند. این نوشتار با بهرهگیری از روش تبیینی و گردآوری کتابخانهای به نتایج و فرآیندهای سیاست خارجی و امنیتی دولتهای کوچک میپردازد و فرضیه خود را بر وجود الگوهای متفاوتی از روابط حمایت گرایانه در نظر گرفته است که لزوما با نتایج یکسانی در ساختار امنیتی دولتهای کوچک همراه نیست. یافتههای تحقیق نشاندهنده تغییر از تعاریف سنتی امنیتی با تاکید بر ویژگیهای دفاعی و تسلیحاتی، به نگرانیهای امنیتی جدید است که در آن همکاری نهادی و حمایت گرایانه بزرگتر نزد دولتهای کوچک ضروری به نظر میرسد.