آلمان با بازیابی ظرفیتهای خود متعاقب برتریهای اقتصادی، حضور فعال در موضوعات منطقهای و بینالمللی را تقویت و نهادینه کرده است. تحولات مرتبط با موضوع هستهای جمهوری اسلامی ایران و روندهای منتهی به «برجام» ازجمله این موضوعات است. یافتن پاسخ به این پرسش که «آلمان چرا، چگونه و با چه پیامدهایی به نقشآفرینی در این موضوع پرداخته است، هدف اصلی مقاله را شکل میدهد. فرضیه این مقاله بر این پایه استوار است که آلمان با تکیه بر مناسبات سنتی با ج.ا.ایران و تأکید بر راهبرد نوین خود مبنی بر «مسئولیت بیشتر» با هدف «کمک به ارتقای امنیت بینالمللی» و «نقشآفرینی در سطح جهانی» وارد مذاکرات هستهای و برجام شد. مرور بر رفتار آلمان در این زمینه در پنج دوره فیشر، وستروله، اشتاین مایر، گابریل و ماس بعنوان وزرای خارجه آلمان و البته عمدتاً تحت رهبری مرکل صدراعظم آلمان نشان میدهد که اولویت آلمان در موضوع هستهای «قاعدهمندکردن رفتار ایران»، «پرهیز از جنگ» و همزمان، «تضمین خواسته و رؤیای اسرائیل مبتنی بر مهار ایران» بوده است. این حضور و نقشآفرینی روند تحولات مرتبط با برنامه هستهای ایران را در سه سطح بینالمللی، منطقهای و دوجانبه یعنی روابط ج.ا.ایران و آلمان تحت تأثیر قرار داده است.