منطقه قفقاز جنوبی در آسیای مرکزی از دیرباز، بهویژه در دو قرن اخیر، از منظر ژئوپلیتیک و ژئواکونومیک دارای جایگاه ویژهای بوده و این اهمیت با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال 1991 و استقلال جمهوریهای قفقاز، دوچندان شده است؛ بهگونهای که بهدلیل موقعیت ژئواستراتژیک این منطقه ازیکسو و وجود ظرفیتهای مختلف کشورهای واقع در این منطقه از سوی دیگر، این حوزه مورد توجه قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای قرار گرفته است. در واقع با ایجاد خلأ ژئوپلیتیک اتحاد جماهیر شوروی در منطقه قفقاز، هر یک از قدرتهای منطقهای و بینالمللی ذینفع و ذینفوذ، منافعی را در منطقه مذکور برای خود متصور شده و درنتیجه در ابعاد مختلف، فعالیتهای گستردهای برای نفوذ در این منطقه انجام دادهاند. در این میان، ترکیه بهدلیل نوع رویکردش نسبت به منطقه، بهویژه پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، بهعنوان یکی از بازیگران مطرح در منطقه قفقاز مورد توجه تحلیلگران قرار گرفته است؛ بهگونهای که مسیری از پیروی از سیاستهای غربی بهسوی استقلال، تأثیرگذاری و نفوذ در قبال منطقه قفقاز را طی نموده است. لذا، در این نوشتار توصیفیـتحلیلی سعی بر آن است تا در چارچوبی سازهانگارانه به گونهشناسی سیاست خارجی ترکیه در قبال منطقه قفقاز، بهویژه در دوره حاکمیت حزب عدالت و توسعه پرداخته شود. بر این اساس، پرسش اصلی تحقیق این است که "چه مؤلفههایی شکلدهنده سیاست خارجی ترکیه در دوره حزب عدالت و توسعه در قبال منطقه قفقاز هستند؟". در این راستا، فرضیه تحقیق بر این اصل استوار است که "سیاست خارجی ترکیه در منطقه قفقاز و در دوران حاکمیت حزب عدالت و توسعه، علاوهبر رویکردهای عملگرایانه بر پایه منافع ملی، در قالبهای هویتی و در راستای بازتعریف نقش جدیدی از خود در عرصه بینالمللی از طریق بازگشت به مؤلفههای ادراکی از تاریخ و فرهنگ کشور، تدوین و بهمرحله اجرا درآمده است".