دولت- ملتسازی ازجمله مباحث جدید و بسیار مهم مطالعات روابط بینالملل قلمداد میگردد. این بحث بهویژه با ورود اعضای جدید به نظام دولتها در دوره پس از جنگ سرد از اهمیت فوقالعادهای برخوردار گشته و محققان مختلفی را برای انجام مطالعات پایهای تئوریک و نیز موردی در اقصی نقاط جهان به خود جذب کرده است. از جمله حوزههای مطالعاتی جدید در این باره، کشورهای پس از شوروی میباشند. روند دولت - ملتسازی در اکثر این جمهوریها بهواسطه بروز برخی چالشها و مسائل مختلف داخلی و خارجی با بحرآنها و رکودهایی مواجه شده و اکثر آنها در نظام دولتها تصویر نه چندان مطلوبی را از خود جلوه دادهاند. البته موقعیت این جمهوریها از نظر پیشرفت روند دولت- ملتسازی بسیار متفاوت مینماید و در جایی که برخی از آنها تا مرز دولت ناکام پیش رفتهاند، برخی دیگر نیز به موقعیت به مراتب مطلوبتری دست یافتهاند (همچون جمهوریهای بالتیک). جمهوری آذربایجان نیز ازجمله کشورهایی است که روند دولت- ملتسازی آن با موانع و مشکلات عدیدهای روبهرو بوده است و علیرغم همه تلاشها، نتوانسته است بر مهمترین و حیاتیترین چالشهای پیشرو (بهویژه مسئله قرهباغ) غالب آید. در این مقاله تلاش خواهد شد با نظر داشت چند مؤلفه محوری روند دولت- ملتسازی، به تجزیه و تحلیل وضعیت دولت- ملتسازی در این کشور همسایه و حاضر در حوزه تمدن ایرانی پرداخته شود.