امروزه فرهنگ و هویت ملی به یکی از بهترین منابع برای شناخت رفتار و کنش بازیگران عرصه سیاست بینالملل تبدیل شده است. توجه جدی به این دو عنصر که اولین بار توسط نظریه سازه انگاری به نظریه روابط بینالملل آورده شد، بدین قرار است که کشورها براساس هویتی که برآمده از محیط داخلی آنها (حافظه تاریخی مشترک، جغرافیا، ژئوپلیتیک و فرهنگ و...) است، منافع دوستان و دشمنان خود را تعریف و در یک کلام سیاست خارجی خود را میسازند. توجه به مقوله هویت زمانی بیشتر اهمیت مییابد که در برابر یک «دگر» خارجی قرار میگیرد و این به صورت منبعی هویتبخش و مشروعیتدهنده به سیاست خارجی کشورها درمیآید. در این میان، کشور فرانسه نیز به خاطر خصوصیات جغرافیایی، تمدنی، فرهنگی و تاریخی هویتی برای خودش قائل است. این هویت ملی مبنای اصلی تصمیمگیری و کنش سیاستمداران این کشور چه گلیست و چه سوسیالیست قرار گرفته است، به طوریکه شاهد سیاست تداوم و تغییر در سیاست خارجی این کشور هستیم. حتی سارکوزی نیز علیرغم تحول پارادایمی که در سیاست خارجی فرانسه داشته است نمیتواند آن را نادیده بگیرد.