اگرچه انتظار میرفت با شکلگیری نهادهای بینالمللی امکان مشارکت بیشتری برای همه کشورها اعم از توسعهیافته و در حال توسعه در مناسبات جهانی فراهم گردد اما تفاوت در توان اقتصادی و سطوح توسعهیافتگی کشورها این فرصت را برای برخی از آنها فراهم ساخت تا با تشکیل مجامع محدود و چندکشوری عملاً نقش قطب و صدای واحد را در فرآیندهای تصمیمگیری بینالمللی ایفا نمایند. گروه هفت کشور صنعتی و توسعهیافته (G7)که بعدها درمواجهه با بحران نفتی و فروپاشی نظام برتونوودز و در پاسخ به انتقادات مبنیبر عدم عضویت برخی کشورهای مهم و تأثیرگذار به گروه 8 و سپس گروه ۲۰ (G20) توسعه یافت از این نوع است. اگرچه دستورکار این گروه پرداختن به مسائل کلان اقتصادی و نظام مالی بینالمللی است اما ترکیب اعضا و برخی تصمیمات گروه نشان از عقبه سیاسی شکلگیری این جریان و تلاش اعضای اصلی به ویژه آمریکا برای مدیریت روند تحولات اقتصاد جهانی در دوران پس از جنگ سرد دارد. بهطوری که برخی معتقدند این گروه در حال تبدیلشدن به مهمترین نهاد سیاسی و اقتصادی جهان میباشد. در این نوشتار ضمن بررسی زمینههای شکلگیری و روند تحول گروه 7 و گروه 20، زوایای اثرگذاری آن بر اقتصاد جهانی و ابعاد تعامل دیگر دولتها با این نهاد بینالدولی مورد توجه و ارزیابی قرار خواهد گرفت.