این مقاله درصدد به کارگیری نظریه موازنه تهدید استفان والت برای تجزیه و تحلیل سیاست خارجی عربستان سعودی بعد از قیام های عربی(2011) با تاکید بر بحران یمن میباشد. هدف از پژوهش حاضر، اثبات تغییر رویکرد در سیاست خارجی عربستان از استراتژی موازنه سازی به استراتژی رهبری ائتلاف در قالب نظریه موازنه تهدید است. .لذا این سوال مطرح میشود که محیط امنیتی خاورمیانه بعد از قیام های عربی 2011 چه تاثیری بر سیاست خارجی عربستان داشته است؟ در پاسخ به این سوال و با توجه به این مفروضه که بعد از قیامهای عربی، ماهیت تهدیدات در خاورمیانه تغییر یافتهاست به طوری که این تهدیدات مستقیما مشروعیت و ثبات حاکمان سعودی را بیشتر به چالش می کشد و از اینرو پاسخی متفاوت میطلبد. فرض ما این است سیاست خارجی عربستان از عملگرایی یعنی ایجاد موازنه به همراه قدرت های بین المللی علیه منبع تهدید به سوی سیاست خارجی مستقل تر و با تکیه بر تواناییهای خود تغییر جهت داده است. روش تحقیق ما کیفی و مبتنی بر استقرائ میباشد. یعنی با گردآوری شواهد و جزئیاتی درخصوص تغییر محیط امنیتی خاورمیانه، پیامدهای قیام های عربی، پیامدهای منطقهای توافق هستهای، پیامدهای دکترین اوباما به یک حکم کلی میرسیم که بر اساس آن نتیجه می گیریم سیاست خارجی عربستان بعد از قیام های عربی تهاجمیتر و ابراز جویانهتر گشته است.