دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی وزارت امور خارجهفصلنامه سیاست خارجی2382968029120150501The Improtance of Economic Diplomacy in the Foreign Policy of the Eleventh Cabinetجایگاه دیپلماسی اقتصادی در سیاست خارجی دولت یازدهم75219865FAسید جلال دهقانی فیروزآبادیاستاد روابط بین الملل دانشگاه علامه طباطباییمرتضی دامن پاک جامیدانشجوی دکتری روابط بین الملل دانشگاه علامه طباطباییJournal Article20160525دیپلماسی اقتصادی به مفهوم اهمیت یافتن مناسبات اقتصادی در روابط خارجی، یکی از ابزارهای مهم برای پیشبرد اهداف بلند مدت رشد و توسعه اقتصادی کشورها به حساب می آید. این موضوع بویژه در فرآیند جهانی شدن اقتصاد، اهمیتی دوچندان یافته است. جمهوری اسلامی ایران نیز به عنوان کشوری در حال توسعه که بر اساس سند چشم انداز 20 ساله و اهداف سند راهبردی اقتصاد مقاومتی، نیازمند بهره گیری بیشتر از از امکانات و ظرفیت های داخلی در عرصه تعاملات اقتصادی جهان و دستیابی به جایگاه برتر اقتصادی، علمی و فناوری در سطح منطقه و تاثیرگذار در جهان اسلام است، می باید با توجه به نقش عنصر اقتصاد در فرآیند جهانی شدن، زمینه رقابت اقتصاد کشور را در صحنه بین المللی فراهم آورد و به تحقق اهداف توسعه اقتصادی کشور کمک نماید. در این میان، نقش دستگاه دیپلماسی در پیشبرد روابط اقتصادی خارجی حائز اهمیت فراوانی است. سئوال اصلی پژوهش این است که مهمترین علل و عوامل اولویت یافتن دیپلماسی اقتصادی در سیاست خارجی دولت یازدهم کدامند؟ در پاسخ به این سئوال، فرضیه اصلی تحقیق این است که ماهیت تعامل گرا و اقتصاد محور سیاست خارجی دولت یازدهم و اولویت یافتن هدف رفع تحریمهای اقتصادی در چارچوب برنامه جامع اقدام مشترک(برجام) و الزامات ناشی از اهداف اقتصاد مقاومتی، مهمترین علل و عوامل اولویت یافتن دیپلماسی اقتصادی در سیاست خارجی دولت یازدهم را تشکیل می دهند. این نوشتار به دنبال آن است تا ضمن بررسی سیر تحول دیپلماسی اقتصادی در وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی ایران، نقش و جایگاه دیپلماسی اقتصادی در سیاست خارجی دولت یازدهم را در دوران پساتحریم از منظر اهداف و برنامه ها، ساز و کار اجرایی و اولویت های دستورکار بررسی و تحلیل نماید. http://fp.ipisjournals.ir/article_19865_ec16b181a44a4d70c3194f9004056af6.pdfدفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی وزارت امور خارجهفصلنامه سیاست خارجی2382968029120150501Change in the Saudi Arabia’s Foreign Policy Orientation: From Balancing to Coalition Leadershipتغییر جهت در سیاست خارجی عربستان سعودی: از استراتژی موازنه تا رهبری ائتلاف537419866FAمسعود همیانیکارشناس ارشد روابط بین المللJournal Article20160525این مقاله درصدد به کارگیری نظریه موازنه تهدید استفان والت برای تجزیه و تحلیل سیاست خارجی عربستان سعودی بعد از قیام های عربی(2011) با تاکید بر بحران یمن میباشد. هدف از پژوهش حاضر، اثبات تغییر رویکرد در سیاست خارجی عربستان از استراتژی موازنه سازی به استراتژی رهبری ائتلاف در قالب نظریه موازنه تهدید است. .لذا این سوال مطرح میشود که محیط امنیتی خاورمیانه بعد از قیام های عربی 2011 چه تاثیری بر سیاست خارجی عربستان داشته است؟ در پاسخ به این سوال و با توجه به این مفروضه که بعد از قیامهای عربی، ماهیت تهدیدات در خاورمیانه تغییر یافتهاست به طوری که این تهدیدات مستقیما مشروعیت و ثبات حاکمان سعودی را بیشتر به چالش می کشد و از اینرو پاسخی متفاوت میطلبد. فرض ما این است سیاست خارجی عربستان از عملگرایی یعنی ایجاد موازنه به همراه قدرت های بین المللی علیه منبع تهدید به سوی سیاست خارجی مستقل تر و با تکیه بر تواناییهای خود تغییر جهت داده است. روش تحقیق ما کیفی و مبتنی بر استقرائ میباشد. یعنی با گردآوری شواهد و جزئیاتی درخصوص تغییر محیط امنیتی خاورمیانه، پیامدهای قیام های عربی، پیامدهای منطقهای توافق هستهای، پیامدهای دکترین اوباما به یک حکم کلی میرسیم که بر اساس آن نتیجه می گیریم سیاست خارجی عربستان بعد از قیام های عربی تهاجمیتر و ابراز جویانهتر گشته است.http://fp.ipisjournals.ir/article_19866_8a5d1f5f2c3b7a7c7269e11e2ab14758.pdfدفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی وزارت امور خارجهفصلنامه سیاست خارجی2382968029120150501Yemen in the Foreign Policy of Saudi Arabiaجایگاه یمن در سیاست خارجی عربستان سعودی759619867FAحمید سرادارکارشناسی ارشد مطالعات منطقهای گرایش خلیج فارس، دانشکده روابط بینالمللمیرهادی موسوی قرالریکارشناسی ارشد دیپلماسی و سازمانهای بینالمللی، دانشکده روابط بینالمللJournal Article20160525یمن به عنوان همسایهی عربستان، جایگاه ویژهای در سیاست خارجی این کشور دارد. از زمان استقرار نظام جمهوری در یمن در دهه 1970 میلادی، روابط دو کشور وارد مرحلهی جدیدی شد. دو کشور دورههای متفاوتی از رویارویی و همکاری را پشت سر گذاشتهاند، اما وجه مشترک همهی این دورهها، تلاش عربستان برای افزایش نفوذ در یمن بوده است. شاید به دلیل به همپیوستگی جغرافیایی- جمعیتی و امنیتی، یمن در نگاه استراتژیک عربستان از نظر اثرگذاری بر امنیت ملی عربستان در سطح کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس قرار داشته باشد. این پژوهش در پی پاسخ به این سوال است که یمن چگونه میتواند منافع حیاتی عربستان را به خطر بیاندازد. در پاسخ به این سوال فرضیه مطرح این است که دو عامل ژئوپلتیک و ایدئولوژیک در به خطر افتادن منافع عربستان از سوی یمن موثر هستند که در هر برههی زمانی یکی از این عوامل به عامل تعیینکننده تبدیل شده است. نتایج این پژوهش نشان میدهد پیگیری سیاست یمن ضعیف و افزایش نفوذ در این کشور با استفاده از دیپلماسی دلار و همراه کردن قبایل با خود، در سیاست خارجی عربستان در قبال یمن ثابت بوده است. در مورد توفیق عربستان در دستیابی به اهداف خود در مورد یمن میتوان گفت اگر چه عربستان نتوانسته است نفوذ سازماندهی شدهای در یمن به دست آورد، اما توانسته است تا حد زیادی از ایجاد پایگاه نفوذ توسط دیگر قدرتها جلوگیری کند.http://fp.ipisjournals.ir/article_19867_99939d4432a960641845d81818082fef.pdfدفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی وزارت امور خارجهفصلنامه سیاست خارجی2382968029120150501The Radical Groups in the Middle East and the Ways to Counter Them: Russia’s Roleجریانات افراطی و تکفیری در منطقه و راهکارهای مقابله با آنها با توجه به نقش خاورمیانه ای روسیه9712219868FAمحمد رضا رستمیدکترای روابط بین الملل از دانشگاه علامه طباطبائیJournal Article20160525ناآرامی های خاورمیانه که در چند سال گذشته، فضای سیاسی و امنیتی منطقه را ملتهب ساخته است، به سربرآوردن و یا احیاء جریاناتی افراطی و تروریستی، دامن زده است که با ایدئولوژی ستیزه جو و مطلق گرای خود، ثبات و آرامش کشورهای درگیر چالش های سیاسی را به مخاطره افکنده است. افزون بر این، از آنجا که دگرگونی های سیاسی خاورمیانه منافع و امنیت بازیگران دولتی منطقه ای و فرامنطقه ای را درگیر می کند، فعالیت و سرنوشت عوامل مرتبط با این دگرگونی ها از جمله گروه های افراطی را در ارتباط با سیاست های بازیگران دولتی قرار می دهد. در این زمینه مفهوم جنگ نیابتی بین قدرت های رقیب نیز مطرح می شود. یکی از بازیگران ذی نفع و فعال در حوادث منطقه روسیه است. در این میان، شناخت نقش بازیگری چون روسیه در تحولات خاورمیانه اهمیت می یابد. پرسش آن است که انگیزه های روسیه برای ورود به منطقه ناآرام خاورمیانه چیست و این کشور چه نقشی را می تواند در مبارزه با جریانات تکفیری و تروریستی در این منطقه ایفا کند؟ در این نوشتار استدلال می شود که اثبات موقعیت بین المللی خود به منزله قدرتی بزرگ و نیز دور کردن صحنه مواجهه با غرب از مرزهای روسیه، از انگیزه های مسکو در تقویت حضور خود در خاورمیانه است. از این دید، با توجه به رویکرد مسکو به رویدادهای خاورمیانه، می توان مبارزه با گروه های تروریستی را تسهیل کرد و سرکوب جریاناتی مانند داعش را مخرج مشترک سیاست مسکو با بازیگران مختلف منطقه دانست. http://fp.ipisjournals.ir/article_19868_d1372f40cecd7a1e11e19a3c59936d43.pdfدفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی وزارت امور خارجهفصلنامه سیاست خارجی2382968029120150501The Syria Crisis: A Study on the Kurds’ Motivations, Stances and Their Futureبحران سوریه: بررسی انگیزه ها، مواضع و آینده کردها12315019869FAعلی باقری دولت آبادیاستادیار روابط بین الملل گروه علوم سیاسی دانشگاه یاسوجسیروان رحیمی دهگلاندانشجوی کارشناسی ارشد علوم سیاسی دانشگاه یاسوجJournal Article20160525در بحران سوریه بازیگران فروملی و فراملی بسیاری ایفای نقش می کنند. یکی از این بازیگران کردها هشتند. در رابطه با موضعگیری احزاب کرد نسبت به بحران مذکور باید گفت که احزاب کرد سوریه در دو سوی یک شکاف حرکت میکنند و آن، شکافِ اعتقاد به برکناری اسد از قدرت است. گروهی از احزاب کردی با تأثیر پذیرفتن از حزب پارتی کردستان عراق تاکید بر برکناری اسد از قدرت و گروهی دیگر با تأثیرپذیری از حزب کارگران کردستان ترکیه (پ.ک.ک) اعتقاد به ماندن اسد بر سر قدرت دارند. پژوهش حاضر به بررسی مواضع کردها در قبال دولت مرکزی پیش و پس از بروز بحران پرداخته و نقش بازیگران منطقهای و فرا منطقهای نسبت به این مواضع را بررسی مینماید. فرض ما در این پژوهش این است که کردها در سوریه به دنبال ایجاد حکومت خودمختار همچون حکومت اقلیم کردستان عراق هستند. یافته های پژوهش نشان می دهد که در میان کردهای سوریه(در سطح احزاب) شکافی ایدئولوژیک مبنی بر اعتقاد به سقوط بشار اسد وجود دارد و اینکه وضعیت کردها در سوریه و موضعگیری آنها برای جامعه جهانی مبهم است. لذا این ویژگیها باعث موضعگیریهای متفاوت هرکدام از بازیگران مؤثر در بحران در قبال کردها شده است .روش مورد استفاده در این پژوهش روش توصیفی- تحلیلی با استفاده از نظریه سازه انگاری است.http://fp.ipisjournals.ir/article_19869_9d36b7c2b691314f75a2782870a8f56a.pdfدفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی وزارت امور خارجهفصلنامه سیاست خارجی2382968029120150501The European Union’s Immigration and Asylum Policy: Three Decades of Transformationسه دهه تحول در سیاست مهاجرت و پناهندگی اتحادیه اروپا15118219870FAجمشید پرویزیمدیر گروه مطالعات کنسولی و مهاجرت دفتر مطالعات سیاسی و بین المللیبشیر پرویزیعضو گروه اقتصاد و معاون پژوهشی جهاد دانشگاهی تربیت مدرسJournal Article20160525اروپا پس از جنگ جهانی دوم برای بازسازی اقتصادی اقبال چشمگیری به مهاجران نشان داد و به یکی از مناطق مهاجرپذیر جهان تبدیل شد ؛ لکن در سه دهه اخیر و بعد از یورش مهاجران از آفریقا و آسیا و بالکان , روند سختگیرانه ای در پیش گرفته که رفته رفته ابعاد انسانی – اقتصادی آن کم رنگتر و اهداف سیاسی – اقتصادی و امنیتی برجسته تر می شود . چرا اروپا از یک سیاست لیبرالی به یک نظام بسته مبتنی بر دیدگاههای اقتصادی – امنیتی حرکت کرده و چگونه ؟ از نظر این تحقیق افزایش بی رویه مهاجرت به اروپا که عمدتا ناشی از رشد و توسعه اقتصادی این قاره و بحران – ناامنی – بیکاری و عقب ماندگی در کشورهای درحال توسعه است فراتر از نیازهای بازار اتحادیه بود . افزایش جمعیت مهاجران به ایجاد منظومه های چند فرهنگی و بروز چالش های هویتی در اروپا انجامید و همزمان بروز بحرانهای اقتصادی – کاهش بودجه های عمومی وافزایش نارضایتی عمومی در اروپا , سیاست گزینش مهاجرت را در دستور کار قرار داد . اروپا همچنین با بهره گیری از رویداد 11 سپتامبر توانست با جنایی سازی – امنیتی سازی و پیوند مهاجرت با تروریسم مهاجران را به عنوان تهدیدهای امنیتی – تروریستی قلمداد کرده و قوانین خود را به سوی محدود سازی بیشتر منطبق بر جذب بهترین ها برای تامین نیازهای بازار کار و دفع مهاجران ناخواسته و حرکت به سوی همگرایی و تقویت ایده دفاع از قلعه اروپایی در مقابل امواج مهاجرت ناخواسته و برون سپاری مسئولیت ها به دول ثالث سوق دهد.http://fp.ipisjournals.ir/article_19870_b9cabd4936d5550d7c44c8bce9910ad2.pdf